گروگانگيري در سفارت ايران در لندن با دستور  MI6

یک مأمور انگليسي كه خود در زمان وقوع حادثه مشاور رئيس پليس اسكاتلنديارد بود گفت‌: «اشغال سفارت و مرگ ديپلماتهاي ايراني را رئيس mi6 طرح‌ريزي كرده و اجراي آن را به چند تروريست عراقي كه دست پرورده سازمان اطلاعاتي انگليس بودند واگذار نمود.»


در تاریخ ایران قبل از انقلاب اسلامی حوادثی رخ داده است که در بررسی‌های تاریخی نقش مستعماران در آن برجسته است.

دشمنان ایران با وجود اینکه در زمان قبل از انقلاب دوستی خود را با ایران اظهار می‌کردند و دولت مردان ساده آن روز ایران متوجه نمی شدند که "سلام گرگ بی‌طمع نیست" ولی دقیقا بررسی بی‌طرفانه تاریخ این واقعیت را به اثبات می‌رساند که اگر ایران سودی برای بلوک غرب و شرق نداشت هیچ‌گاه محل توجه قرار نمی‌گرفت.

سرآنتوني پارسونز؛ آخرين سفير انگلستان در ايران كه از مقامات بلند پايه سازمان جاسوسي انگليس ـ اينتليجنت سرويس ـ بوده و همزمان با ريچارد هلمز ـ رئيس سابق سازمان سيا ـ به سفارت در تهران منصوب شده بود، در خاطرات خود درباره نوع حمايت دولت انگليس از شاه و تلاش آن دولت براي جلوگيري از سقوط اين رژيم مي‌نويسد: «... مي‌‌توان چنين استدلال كرد كه منافع انگلستان در ايران در اواسط دهه 1970 از چنان اهميتي برخوردار بوده است كه سقوط رژيم مستقيماً به منافع ملي ما زيان مي‌رسانده و مي‌بايست از همه امكانات خود براي جلوگيري از سقوط اين رژيم استفاده كنيم. صاف و پوست‌ كنده واقعيت اين است كه ايران دوران پهلوي براي انگلستان، هم يك متحد با ارزش و هم يك بازار وسيع و پرمنفعت بود. خلاصه كنم، ما روي شاه قمار كرديم و ساليان درازي در اين قمار برنده بوديم. من از معدل اين سياست متأسف نيستم».

یکی از همان دشمنانی که از سال‌های قبل از انقلاب چشم طمع به منابع مادی و معنوی ایران زمین داشته بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و قطع شدن دستش از این کشور بازهم چشم طمع را از ایران برنداشت، دولت انگلستان بوده است.

طرح‌ها و نقشه‌ها استعمار پیر برای بهره‌بردای حداکثری از مابع ایران به نفع خود در زمان قبل انقلاب واقعیتی است که همواره هرگاه ملت ایران آنها را می‌شنوند و یا در جایی مطالعه می کنند از خشم، فریاد مرگ بر انگلیس را سر می‌دهند.

در متن زیر سعی بر ان شده است تا با عبور از گذرگاه تاریخ توطئه‌هایی که دولت انگلستان برای تسخیر ایران پیاده کرده است را با هم مرور کنیم.

*دولت انگلیس: ملي شدن صنعت نفت در ايران تهديدي براي صلح و امنيت منطقه است !

روز 30 مهر 1331 دولت ايران در اعتراض به سياستهاي خصمانه‌ا‌ي كه انگليسي‌ها به دنبال ملي شدن صنعت نفت عليه دولت و ملت ايران در پيش گرفته بودند، قطع روابط خود را با آن كشور اعلام كرد .

دولت انگلستان پس از تصويب لايحه ملي شدن صنعت نفت ايران در مجلس شوراي ملي يكبار در 15 خرداد 1330 و يكبار در 6 مهر همان سال شكايت نامه‌هاي جداگانه‌اي را عليه ايران تنظيم و به شوراي امنيت سازمان ملل ارائه كرد. انگليسي‌ها در اين هر دو شكايت، ملي شدن صنعت نفت در ايران را تهديدي براي صلح و امنيت منطقه خواندند !

نخست‌وزير وقت ايران ـ محمد مصدق ـ نيز با حضور در اجلاس شوراي امنيت ـ 21 مهر 1330 ـ و توضيحات خود توانست اين اتهام را رد كند و اهداف استعماري بريتانيا در ايران را برملا سازد.

رويه مقامات انگليسي در برابر ايران از 31 تير 1331 كه ديوان لاهه نيز حكم بر عدم صلاحيت خود در رسيدگي به شكايات انگلستان داد، خصمانه تر‌شد.

*طرح سرنگونی دولت مصدق

دولت انگلستان در پي شكست خود در بردن شكايت از ايران به دادگاه لاهه و شوراي امنيت سازمان ملل اقدام به محاصره نظامي ايران از طريق انتقال كشتي‌هاي جنگي خود به خليج‌فارس و درياي عمان كرد.

اين حادثه انگليسي‌ها را وا داشت تا به طور جدي طرح سرنگوني دولت مصدق را دنبال كنند. آنان به دليل از دست دادن پايگاههاي سياسي و اجتماعي خود در ايران، بدون جلب موافقت آمريكائيها قادر به انجام طرح براندازي نبودند. در آمريكا نيز ترومن آخرين ماههاي زمامداري خود را پشت سر مي‌گذاشت و ترجيح مي‌داد سياستهايش در اين بحران از حد حمايت پنهاني از لندن و ابراز بيطرفي علني، فراتر نرود. از اين رو طرح كودتا از دي ماه 1331 كه آيزنهاور به جاي ترومن به كاخ سفيد راه‌ يافت آغاز شد. عمليات كودتاي 28 مرداد 1332 كه به عمر حكومت مصدق خاتمه داد طرح مشترك دولتهاي چرچيل و آيزنهاور بود.

4 ماه پس از اين كودتا، سپهبد فضل‌الله زاهدي رئيس دولت موقت و عامل كودتاي انگليسي آمريكائي 28 مرداد، توانست زمينه بازگشائي رابطه با انگلستان را فراهم سازد. در عوض انگليسي‌ها نيز پذيرفتند كه از سلطه انحصاري خود بر نفت ايران چشم بپوشند و 40 درصد آن را به شركتهاي آمريكائي و 20 درصد ديگر را به شركتهاي هلندي و فرانسوي واگذار كنند.


* نقش انگليس در ازدواج سياسي شاه و فوزيه

از جمله دغدغه‌هاي رضاشاه در سالهاي پاياني حكومتش گزينش همسر براي وليعهد ايران بود. او براي حل اين مشكل بسياري از افراد را مورد مطالعه قرار داد. ولي اصرار وي بر اينكه وصلت بايد با خانواده‌اي پر جاه و جلال صورت پذيرد، دايره گزينش همسر را تنگ ساخته بود.

رضاشاه به ايران‌الملوك دختر بزرگ احمد شاه نظر داشت ولي كينه وي از قاجار از يكسو و مصوبه قانون اساسي كه تصريح كرده بود وليعهد ايران نبايد زاده مادري از طايفه قاجار باشد، سبب انصراف او از فرزند احمد شاه شد.

در اين ميان احمد راد وزير مختار ايران در قاهره كه از معتمدين رضاشاه بود به وي پيشنهاد كرد با خاندان سلطنتي ملك فاروق در مصر وصلت نمايد. او گزارشي از خواهران ملك فاروق پادشاه مصر را به انضمام تصويري از فوزيه براي رضاشاه فرستاد كه مورد پسند وي واقع شد. وزير مختار ايران در قاهره با رايزني‌هاي خود توانست نظر مساعد ملك فاروق را كسب كند و بدين‌ترتيب زمينه وصلت را فراهم سازد.

سال 1317 سال شروع زندگي مشترك ولي كم دوام محمدرضا پهلوي با فوزيه خواهر ملك فاروق پادشاه مصر بود. اين تصميم در پنجم خرداد اين سال كه دربارهاي دو كشور طي اعلاميه‌اي خبر برگزاري قريب‌الوقوع مراسم ازدواج اين دو نفر را منتشر كردند فاش گرديد.

اين اعلاميه 3 سال پس از شروع پادشاهي فاروق و 3 سال قبل از شروع پادشاهي محمدرضا پهلوي انتشار يافت.2 با اين حال مراسم ازدواج، عملاً در اسفند 1317 در قاهره و سپس در تهران برگزار شد.

هر دو حكومت مصر و ايران تحت سلطه و نفوذ بريتانيا بودند و برخي صاحبنظران معتقدند ازدواج محمدرضا پهلوي و فوزيه اقدامي سياسي بود كه با تشويق و يا اصرار انگليسي‌ها صورت پذيرفت.

ارتشبد فردوست در اين زمينه مي‌نويسد: «.... مسلماً اين ازدواج نقشه انگليسي‌ها براي نزديك كردن دو رژيم ايران و مصر بود، بخصوص اينكه پس از تولد فرزند محمدرضا، وليعهد آينده ايران دورگه مي‌شد و خون ايراني ـ مصري پيدا مي‌كرد و اين در اهداف دور انگليس‌ها مسلماً مطرح بوده است. ملك‌فواد، پدر فوزيه، نوكر سرشناس انگليسي‌ها بود. او در زماني كه مصر هنوز مستعمره بريتانيا بود حكومت مصر را به دست گرفت و با تقويت انگليسي‌ها بر خود عنوان ملك نهاد. ملك فؤاد چند سال قبل از ازدواج محمدرضا و فوزيه فوت كرده بود و پسرش فاروق بر مصر سلطنت مي‌كرد. فاروق 4 خواهر و يك پسر داشت. ازدواج شاه با فوزيه يكي دو روزه مطرح شد و احتمالاً شايد براي خود رضاخان هم ظرف يك دو هفته پيش از آن طرح شده بود و اين امر جنبه ديكته‌شدن مسئله از سوي انگليسي‌ها را نشان مي‌داد.

سيدهادي خسروشاهي رئيس دفتر حفاظت منافع جمهوري اسلامي ايران در قاهره نيز ازدواج فوزيه و شاه را ناشي از اراده انگليس و در جهت مصالح استعماري آن كشور مي‌داند . وي مي‌نويسد: با هدايت و تشويق انگليس ـ به خاطر مصالح خاص و استعماري آن كشور ـ ميان دو خانواده سلطنتي ايران و مصر پيوند زناشوئي ايجاد شد و وليعهد ايران با خواهر فاروق پادشاه مصر ازدواج كرد. اين ازدواج سياسي به مناسبات دو كشور نيز گسترش بخشيد.


*گروگانگيري در سفارت ايران در لندن با دستور "MI6"

روز دهم ارديبهشت 1359، سفارت جمهوري اسلامي ايران در لندن به اشغال 6 مرد مسلح عراقي درآمد. اين حادثه به فاصله چند روز پس از دخالت نظامي امريكا در طبس‌، به وقوع پيوست‌. اين افراد پس از اشغال سفارت‌، جمهوري اسلامي ايران را متهم به «سركوب خلق‌هاي غير فارس‌» كرده و خواستار خودمختاري خوزستان (با نام مجعول عربستان‌) شدند. آنان تهديد كردند كه اگر خواسته‌هايشان عملي نشود، ديپلماتهاي ايران را خواهند كشت‌.

افراد مسلح عراقي در اين عمليات‌،26 نفر از جمله 17 كارمند سفارتخانه‌، 8 نفر مراجعه كننده و يك مأمور نگهبان انگليسي را به گروگان گرفته بودند. اشغال سفارت ايران 6 روز به درازا كشيد. در طول اين حادثه دوتن از ديپلماتهاي ايراني ـ عباس لواساني ودكتر علي اكبر صمدزاده ـ توسط افراد مسلح به شهادت رسيدند. در نهايت نيز با حمله يك گروه كوماندوئي حكومت انگليس به سفارتخانه، 6 مرد مسلح بازداشت شدند. ولي هرگز خبري از محاكمه‌، مجازات‌، محكوميت و يا حتي اخراج آنان از انگلستان منتشر نشد.

چند روز قبل از اين حادثه‌، سفارت انگلستان در تهران تخليه شده و ديپلماتهاي انگليسي ايران را ترك كرده بودند. در 1376ش. يك مأمور سابق سازمان پليس مخفي انگليس ( mI6 ) فاش ساخت كه در حادثه اشغال سفارت ايران‌، پليس اسكاتلنديارد طراح و برنامه‌ريز اصلي بود‌. اين مأمور انگليسي كه خود در زمان وقوع حادثه مشاور رئيس پليس اسكاتلنديارد بود گفت‌: «اشغال سفارت و مرگ ديپلماتهاي ايراني را رئيس mi6 طرح‌ريزي كرده و اجراي آن را به چند تروريست عراقي كه دست پرورده سازمان اطلاعاتي انگليس بودند واگذار نمود.»

*تولد نامیمون ررژیم صهیونیستی از آثار جنگ جهانی دوم

آثار جنگ جهاني دوم در سطح جهان اسلام نيز بسيار اندوهبار است و اگر قرار باشد در اين زمينه سخن گفته شود مثنوي هفتاد من خواهد شد. فقط به يكي از آثار اين جنگ در سطح جهان اسلام كه تولد ناميمون رژيم صهيونيستي است اشاره مي‌كنيم. متفقين به ویژه انگلیس كه طرف پيروز جنگ جهاني دوم بودند با زمينه سازي هاي كاذب و با غوغاگري و با مطرح كردن اين موضوع كه در جريان جنگ جهاني دوم به يهوديان ظلم شده و به اصطلاح ميليون ها نفر از آن ها كشته شده اند در صدد برآمدند هزينه ستم ادعايي و كاذب به يهوديان را از جيب مسلمانان بپردازند و فلسطين را در اختيار صهيونيست ها قرار بدهند. بدين ترتيب بود كه فاجعه اي به وقوع پيوست و رژيم صهيونيستي با توطئه صهيونيست ها و غربي ها به وجود آمد.

يكي از مسائل و موضوعات تاريخي كه امام خميني پيوسته از آن با اندوه ياد مي كردند وضعيت ايران در جنگ جهاني دوم و عواقب اين جنگ در ايران است. امام خميني بارها پيرامون اين موضوع سخن گفته اند. تكرار موضوع توسط امام نشان مي دهد كه نسبت به آن حساسيت داشته و همواره در اين باره آزردگي خاطر تاريخي داشته اند.


*امام خمینی (ره) از ستم سازمان یافته متفقین به عنوان یک حادثه تاریخی تلخ یاد می‌کردند

يكي از مهم ترين آزردگي تاريخي امام خميني انفعال ارتش و نيروهاي مدافع ايران در جريان اشغال ميهن است. اساسا امام خميني شخصي بود كه براي عزت و اقتدار ملي و اسلامي اهميت فوق العاده قائل بود و از هر دوره تاريخي كه ايران و نيروهاي دفاعي ايران گرفتار انفعال و بي عرضگي بوده اند گلايه مند است و به آن هايي كه علل و زمينه‌هاي انفعال و بي‌عرضگي را فراهم كرده‌اند به شدت مي تاختند

مديريت بسيار ضعيف، منفعلانه و تسليم طلبانه نيز از محورهايي است كه امام خميني شديدا نسبت به آن انتقاد داشتند و معتقد بودند كه مجموعه نيروهاي سياسي و نظامي و اداري جامعه به دلايل متعدد موضع سنجيده و عزت‌مندي در جريان جنگ جهاني دوم و در زمان حمله متفقين به ايران نداشته‌اند.

ستم گسترده و سازمان يافته متفقين به مردم و غارت دارايي هاي ملي و ارزاق عمومي و تحميل قحطي سنگين بر مردم در جريان جنگ جهاني دوم از ديگر مسائل مربوط به اين جنگ است كه همواره امام خميني از آن به عنوان يك خاطره تلخ تاريخي ياد مي كردند. عواقب ناگوار سياسي كه حدود چهار دهه فرصت تاريخي را ازملت ايران گرفت و فلاكت و عقب ماندگي و مسائل مهلك را بر ملت ايران تحميل كرد از ديگر موضوعات مربوط به جنگ جهاني دوم است كه امام خميني همواره از آن به تلخي ياد مي كردند


*امام خمینی معتقد بود: ملت ایران بعد از جنگ جهانی دبح شد

اساسا امام خميني معتقد بودند كه ملت ايران در جريان جنگ جهاني دوم غارت و بعد از آن نيز ذبح شد.


شما بسياريتان يادتان هست اين جنگ دوم را ما كه داخل جنگ نبوديم طرف جنگ نبوديم و لكن اينها ريختند به ايران و ايران هم هيچ نتوانست كاري بكند و آن ارتش شاهنشاهي و آن حرفهايي كه رضاخان مي گفت معلوم شد همه اش پوچ بود . اينها وقتي وارد شدند با اينكه آنها هم كاري به مردم نداشتند . وارد شدند اما ديديد كه ارزاق چه جور بود ديديد كه هيچ ناني پيدا نمي شد ديديد برنج نبود هيچ نبود جيره بندي بود آن هم با آن قيمت گران در بعضي اجناس (همان جلد 17 ص 172(

اگر دقت كنيم مشاهده خواهيم نمود كه اكنون نيز گرفتاري هاي اساسي ايران و جهان اسلام ريشه در جنگ جهاني دوم دارد؛ زيرا قالب كنوني جهان كه به سلطه قدرت هاي غربي و استعماري رسميت داده و حقوق ملل مسلمان را ناديده گرفته است حاصل همان جنگ شوم است. اميد است اين آثار شوم هرچه زودتر از ميان ملل اسلامي رخت بربندد و جهان اسلام به جايگاه واقعي خود در عرصه جهاني بازگردد.



  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا